اکبر هاشمی رفسنجانی، یکی از بنیان گذاران ضد انقلاب اسلامی عصر روز یکشنبه 19 دی ماه 1395 مُرد. اگر چه برخی از منابع از مرگ مشکوک وی سخن می گویند، اما کارگزاران دولتی دلیل مرگ او را “ایست قلبی” اعلام کرده اند. خامنه ای که در این سالهای آخر در خفا و در حلقه نزدیکانش نسبت به ظهور “فتنه اکبر” هشدار می داد در پیام تسلیت از وی به عنوان “رفیق دیرین” یاد کرده و دولت اعتدال هم به مناسبت درگذشت این یکی از سران جنایتکار رژیم سه روز عزای عمومی اعلام کرده است.
تردیدی نیست که نام و چهره رفسنجانی در یاد و خاطره مردم ایران باقی خواهد ماند و یادآور تمام جنایاتی خواهد بود که رژیم جمهوری اسلامی که رفسنجانی از معمارانش بود در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم علیه بشریت و علیه مردم ایران اعمال کرده است. مادران خاوران هرگز رفسنجانی را فراموش نمی کنند چون نام و چهره او با قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت عجین شده است.
رفسنجانی در نقش یکی از معماران رژیم هار اسلامی از یک سو محصول ضعف ها و ناکامی های بورژوازی ایران در شرایطی که شعله های انقلاب توده ای در ایران از هر سو زبانه می کشید و از سوی دیگر محصول نیاز آمریکا و دیگر قدرتهای غربی برای بخون کشیدن این انقلاب و سنگربندی جدید در مقابل خطر گسترش نفوذ شوروی در اواخر دروه جنگ سرد بود. رفسنجانی به عنوان یکی از معماران ضد انقلاب سرمایه اسلامی دستانش تا آرنج به خون انقلاب ایران آغشته بود. رفسنجانی از یاران نزدیک خمینی و یکی از استراتژیسین های به شکست کشاندن انقلاب ایران بود. آن نسل از مردم ایران که انقلاب 57 را تجربه کرده اند به یاد دارند، که رفسنجانی در حلقه مشاوران نزدیک خمینی چگونه افکار عقب مانده مذهبی و ناسیونالیستی و آمریکا ستیزی ارتجاعی را برای درهم کوبیدن ارزش های انسانی و پیشرو و انقلابی به غلیان درآوردند.
سازماندهی اشغال سفارت آمریکا در تهران و ماجرای گروگانگیری 444 روزه دیپلمات های آن و سردادن شعارهای ضد آمریکایی که به قصد آماده سازی مقدمات سرکوب خونین مبارزان راستین ضد امپریالیست طراحی گردیده بود فقط یکی از نمونه های آن بود. نمایش “مستضعف پناهی” و وعده بردن پول نفت به سر سفره توده های محروم، رفتن به استقبال جنگ با عراق و کشتار فجیع صدها هزار انسان در قتل گاههای جنگی با هدف برافراشتن بیرق اسلامی و در واقع برای برای حفظ جامعه در حالت بسیج و در تب و تاب دائمی، حمله به دانشگاهها و به تعطیل کشاندن آنها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی”، نمونه هایی از این عوامفریبی ها با هدف استرتژیک خاموش کردن شعله های انقلاب، بودند. رفسنجانی در رکاب خمینی برای به عقب راندن خواسته های زنان و تثبیت قوانین اسلامی، پوسیده ترین افکار مردسالارانه را بکار گرفتند و از هیچ جنایتی علیه زنان ایران دریغ نکردند.
زمانی که خمینی در روز 27 مرداد سال 58 در ادامه جنایاتش برای به شکست کشاندن انقلاب، فرمان جهاد علیه مردم کردستان را صادر کرد و یک روز بعد از آن لشکریان جهل و خرافه برای سرکوب کردستان انقلابی روانه شدند و شهرها و روستاهای کردستان را آتش باران کردند و آخوند دژخیمی مانند خلخالی جوانان پر شور کردستان را در دادگاههای صحرایی دو تا سه دقیقه ای به جوخه های اعدام سپرد، در همه این ایام، رفسنجانی در رکاب خمینی بود.
بعد از آنکه شکست رژیم جمهوری اسلامی در جبهه های جنگ با عراق قطعیت پیدا کرد، این رفسنجانی بود که جام زهر را به خمینی داد تا سر بکشد. خمینی، رفسنجانی و خامنه ای که با شکنجه و کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندانها، با سرکوب جنبش کارگری، یورش بردن به ترکمن صحرا و کردستان و دانشگاهها و ترور مخالفین سیاسی در داخل و بیرون مرزها و به کشتن دادن و معلول کردن بیش از یک میلیون نفر در جنگ هشت ساله حکومت شان را سرپا نگهداشته بودند، با شکست در جنگ احساس خطر کردند. بنیانگذاران رژیم اسلامی نگران از اینکه، اگر بندهای دیکتاتوری هار مذهبی شل شود و زندانیان سیاسی که مدت محکومیت شان به پایان رسیده بود از بند آزاد شوند، مردم عاصی از عواقب ویرانگر جنگ و جنایت های رژیم به میدان بیایند و پایه های حکومت اسلامی سرمایه را به لرزه درآورند، برای کشتار زندانیان نقشه کشیدند. کسانی نظیر رفسنجانی و خامنه ای به منظور مرعوب کردن مردم برای پیاده کردن و اجرای طرح از پیش آماده شده کشتار و نابودی زندانیان سیاسی وارد عمل شدند. اگر چه از آن زمان تاکنون جنایتکارانی از قماش رفسنجانی، خامنه ای و روحانی تلاش کرده اند نقش خود در این کشتار را تا حد ماموران معذوری که مجبور به پیروی از فرمان خمینی بودند، تنزل دهند، اما علیرغم این تلاش ها چه کسی است که نداند رفسنجانی یکی از عاملان مستقیم کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت بود.
رفسنجانی در عرصه اقتصادی نیز کارنامه جنایتباری دارد، وی پس از اتمام جنگ با عراق و در دوره ریاست جمهوری اش داوطلبانه الگوی اقتصادی نئولیبرالی یا بازار آزاد را پیشه کرد. رفسنجانی در اولین قدم با پیروی از سیاست های صندوق بین المللی پول، خصوصی سازی و بیکارسازی های گسترده را در دستور گذاشت و با قطع یارانه ها در عرصه آموزش، بهداشت، بیمه های اجتماعی، سوخت، آرد، دارو حتی شیر کودکان و نظایر آنها و آزاد کردن قیمت ها و کاهش دستمزدها، گسترده ترین تعرض را به کار و معیشت کارگران و مردم محروم ایران سازمان داد. برای رفسنجانی اعمال این برنامه های ریاضت اقتصادی و به فقر و فلاکت کشاندن کارگران و مردم ستمدیده ایران پیش شرط جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی به ایران بود. دولت رفسنجانی با اتخاذ این سیاستها در اولین قدم کارخانه ها، معادن و مراکز کاری را در اختیار خانواده و حلقه های طرفداران خود گذاشت و آنها به کمترین قیمت و از طریق وام های کم بهره ی بانکی آن مراکز را در اختیار گرفتند. رفسنجانی همچنین پای سپاه پاسداران را به اقتصاد ایران باز کرد. در واقع سرمایه داری ایران در دوره رفسنجانی بر متن رانت خواری، معافیت های گمرکی، برخورداری سرداران سپاه، بنیادها، روحانیون و آقازاده ها از امتیازات ویژه دولتی و بر بستر فساد گسترده و هرج و مرج و تشدید بی حقوقی و استثمار و تحمیل فقر و فلاکت بی سابقه به طبقه کارگر ایران گسترش پیدا کرد.
تردیدی نیست که بورژوازی ایران از رفسنجانی این مردک حقیر جنایتکار به خاطر این همه خدماتش و نقشی که وی در به خون کشیدن انقلاب 57 و به عقب راندن جنبش کارگری و خواسته های آزادی خواهانه مردم ایران ایفا کرد، همواره با افتخار یاد خواهند کرد. اما بورژوازی ایران نخواهد توانست کیفر خواست طبقه کارگر و مردم رنجدیده ایران علیه رفسنجانی و رژیمش را از میدان دادخواهی بیرون کند. رفسنجانی مرد و مردم ایران فرصت به دادگاه کشاندن وی بخاطر جنایاتی که مرتکب شده را از دست دادند، اما بورژوازی و رژیم اسلامی که رفسنجانی از معمارانش بود از این کیفرخواست رهایی نخواهند یافت.